Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر برای ارسال نامه‌ای به اداره پست چهارراه بنیاد شهید قزوین رفته باشی، پیرمردی خوش‌برخورد و خنده‌رو را می‌بینی که کار‌های بسته‌بندی مرسولات را انجام می‌دهد، همکارانش می‌گویند در کمترین زمان مرسولات را بسته‌بندی می‌کند، فرقی نمی‌کند که بسته شما در چه شکل و شمایلی باشد، خودش برای آن جعبه آماده می‌کند، در حین بسته‌بندی برایتان از خاطراتش، از زمان قبل از انقلاب، از روز‌های جنگ و از روز‌های عادی می‌گوید از ۵۰ سال نامه‌رسان بودن، گاهی بی‌بهانه می‌روی تا خاطراتش را بشنوی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حالا امروز به مناسبت روز پست او به دفتر ایسنا آمده که از خودش برایمان بگوید، اما بیشتر از آنکه خودش را معرفی کند و خاطره بگوید ما را نصیحت می‌کند و می‌خواهد که در راه خدا باشیم و هیچ‌وقت توکلمان به خدا را از دست ندهیم.

می‌گویم کمی از خودتان برایمان بگویید از ورودتان به اداره پست؟ با چهره‌ای جدی می‌گوید من کمترین آخر نیاز به معرفی ندارم؛ با اصرار شروع می‌کند به صحبت کردن؛ حسن ملکی هستم البته یک پسوند هم دارم حسن بستان‌های ملکی، متولد 14 آبان 1327 هستم و شش دی‌ماه 1350 استخدام پست کشور شدم و کارم را در تهران به‌عنوان نامه‌رسان شروع کردم.

می‌گویم در همه این سال‌ها نامه‌رسان بودید؟ درحالی‌که کاملاً به تاریخ‌ها مسلط است می‌گوید: از فروردین 59 به پست قزوین آمدم، دیپلمم را از طریق ضمن خدمت گرفتم و از سال 67 به‌صورت رسمی رئیس خدمات خودرویی شدم، پست مالی، بررسی کارهای خلافی ماشین‌ها را انجام می‌دادم تا اواخر سال 69؛ از سال 70 نیز به قسمت امانت داخلی رفتم و بعد هم تا سال 1380 به قسمت امانت خارجی، شش بهمن 1380 هم بازنشسته شدم.

از تغییرات تکنولوژی و فراموش‌شدن نامه‌نگاری می‌پرسم و می‌گوید: روش اداره پست کلاً تغییر کرده است، تا سال 68 بیشتر کارهای ما با نامه بود و بعد از آمدن فناوری‌های جدید مثل فکس، کامپیوتر و موبایل روش پست دیگر تغییر کرد، نه اینکه الآن نامه نداشته باشیم، ممکن است حجم نامه‌ها نسبت به گذشته بیشتر شده باشد اما شکل آن‌ها تغییر پیدا کرده است و خریدهای اینترنتی، کارهای بانکی، خدمات دولتی از تغییرهای پست است.

می‌گویم از خاطراتتان برایمان بگویید؟ خاطرات شیرین و خوب زیادی دارم، آن زمان که نامه‌ها کم بود هرکسی مرا می‌دید، می‌پرسید نامه داریم یا نه آن‌هایی که نامه نداشتند می‌گفتم «برات می‌نویسم میارم»، یک خانمی بود که چند باری پرسیده بود؛ یک‌بار برای آخرین بار که گفتم «خودم برات می‌نویسم» خانمی اصرار می‌کرد که پس چرا نمی‌نویسی من هم جوان بودم و خجالتی، گفتم چشم می‌نویسم و محل را ترک کردم.

یک روز هم برای یک پیرزن نامه بردم و خیلی خوشحال شد؛ زمان شاه بود و پسرش سرباز بود با دیدن نامه‌اش اشک شوقش سرازیر شد و به زبان ترکی قربان صدقه‌ام می‌رفت و گریه می‌کرد و من هم تحت تأثیر قرار گرفتم، فردا صبح که به محل کارم رفتم اطلاعات صدایم کرد و گفت: دیروز یک پیرزنی آمده و این یک تومان را آورده است که به تو هدیه بدهد من هم آن پول را به نگهبان دادم و گفتم من نیازی ندارم و می‌بخشمش به تو همین‌که خوشحال شده بود برای من کافی است.

نامه‌ عاشقانه زیاد رسانده‌ام

می‌گویم نامه عاشقانه هم بردید؟ می‌خندد و با لحن کشداری می‌گوید زیاد؛ اما نمی‌توانم بگویم چطور بود و این‌ها مسائل شخصی افراد است نمی‌شود برملا کرد، ولی خیلی هیجان‌زده می‌شدند و می‌فهمیدم که نامه از طرف عاشق است.

می‌گویم حالا یکی را برای ما تعریف کنید، می‌گوید نه نمی‌شود حالا اجازه دهید یک خاطره دیگری برای شما تعریف کنم زمانی که در منطقه 17 پست تهران کار می‌کردم؛ نامه‌ها را داخل یک مشاور املاکی مرتب و توزیع می‌کردم، یک روز به من گفت تو که جوانی و مجرد، چرا یک دختر از این محله پیدا نمی‌کنی و ازدواج کنی؟ به او گفتم من درِ هر خانه‌ای که بزنم فرقی ندارد که یک دختربچه، یک دختر نوجوان، زن جوان یا زن میان‌سال در را باز کند، اهالی خانه ناموس من است و نمی‌توانم نگاه خریدار داشته باشم و همین‌طور بود، هر محلی که کار می‌کردم همه مرا به خاطر اخلاقم دوست داشتند.

با این جوابش ما را که اصرار داشتیم از نامه‌های عاشقانه بگوید شرمنده کرد و به‌صورت غیرمستقیم به ما فهماند که نباید در حریم شخصی وارد شوید، از دوران جنگ می‌پرسم می‌گوید: روزهای سختی بود و همه در انتظار نامه بودند وقتی نامه‌ای می‌رساندم همه شاد و خوشحال بودند، همین چند روز پیش یک خانم محجبه آمده بود اداره پست نامه‌ای ارسال کند که با دیدن من متأثر شد، گفتم چی شد؟ گفت من مجرد بودم شما از پدر و برادرم که جبهه بودند نامه می‌آوردید، دیدن شما برای ما نشانه خوبی بود و همیشه خوشحال می‌شدیم حتی زمانی که ازدواج کردم و همسرم در جبهه بود باز شما نامه‌ها را می‌آوردید.
می‌گویم پس خیلی‌ها با دیدن شما خوشحال می‌شوند و یاد خاطرات خوبشان می‌افتند، می‌گوید: احترامی که مردم به من دارند به خاطر خوش‌برخوردی‌ام بوده است و از خدا می‌خواهم که این عزت و احترام را از من نگیرد.

از منطقه خدمتش می‌پرسم، ریز خیابان‌ها و کوچه‌ها را یادش است و می‌داند که کجا چه کسی زندگی می‌کرده؛ «از اول خیابان پیغمبریه کار من شروع می‌شد خیابان شهید انصاری کوچه‌های سمت منتظری خیابان سپه، مغازه‌های منتظری قدیم، سلامگاه، اصفهان و راه‌آهن حوزه خدمت من بود».

می‌گویم فرصت می‌کردید که نامه همه این مناطق را توزیع کنید؟ با خنده می‌گوید خودم خواستم مناطق بیشتر باشد تا کم‌کاری زمان شاه را جبران کنم! با تعجب می‌گویم کم‌کاری زمان شاه؟ تأیید می‌کند و ادامه می‌دهد: زمان شاه کار کم بودم نه اینکه کم‌کاری کنم مثلاً هفت صبح می‌رفتیم تا نه صبح این برای من عذاب وجدان ایجاد کرده بود بنابراین در شهر خودم آمدم مناطق زیادی را پوشش دادم تا وجدانم آرام بگیرد.

با موتور تصادف کردم و ضربه‌مغزی شدم

می‌پرسم نامه‌ها را با چی حمل می‌کردید؟ می‌گوید به‌طور دقیق 18 سال با موتور کارکردم گاهی موتور خودم بود و گاهی موتور اداره، موتور 125 داشتم، 180 داشتم حتی موتورگازی داشتم، یک‌بار هم با موتور تصادف کردم و ضربه‌مغزی شدم اما به خیر گذشت.

می‌گویم چه اتفاقی افتاد؟ می‌گوید سال‌های پیش در حال توزیع نامه‌ها بودم که اتفاقی تصادف کردم و سرم به زمین خورد همسایه‌ها من را به خانه برده بودند تا به‌هوش آمدم، همش خون بالا می‌آوردم و نتوانستم بقیه نامه‌ها را توزیع کنم و به خانه آمدم و بی‌هوش شدم، بعد مرا به بیمارستان رساندند آن‌قدر که خون بالا آورده بودم خونی در بدنم نمانده بود و دکتر می‌گفت باید کاسه سرم را بشکافد اما برادرم اجازه نداد و خلاصه اینکه به خیر گذشت با دو هفته در بیمارستان بودن که توضیحش لازم نیست!

در پست مرسولات محدودیت داریم

از عجیب‌ترین بسته‌بندی‌ها می‌پرسم می‌گوید بعضی چیزها ممنوع است و دستورالعمل دادند که پست نکنیم زمانی که در بخش مراسلات خارجی بودیم شخصی می‌خواست برای یکی از اقوامش رب گوجه بفرستد که ممنوع بود، با اداره کل صحبت و پیشنهاد کردیم ظرف خاک‌اره درست کند و شیشه را بگذرد و درش را پلمپ کند به‌هرحال موفق شدیم ارسال کنیم و آن فرد بسیار خوشحال شده بود، ما در پست محدودیت زیادی داریم که به‌حق است.

در سال‌های دور یک روز خانمی یک بسته که منبت‌کاری بود را به خارج از کشور می‌خواست ارسال کند، چندین بار نامه ارسال کرده بود و کم‌وبیش دیده بودمش اما این بار در گمرک بعد از عبور بسته از دستگاه مخصوص دیده بودند که مواد مخدر جاساز شده است، ما را به دادگستری احضار کردند و بعد از بررسی متوجه شدند که ما نقشی نداشتیم و اما دیگر آن زن را ندیدم و حق می‌دهم که محدودیت پستی زیاد باشد.

یک‌بار هم خانمی که نامه زیادی داشت و هرماه چند نامه برایش می‌بردم، یک روز به من گفت که همسرم در وزارت خارجه کار می‌کند و همیشه برای من دلار می‌فرستد اما مدتی است که به دست من نرسیده است و می‌گوید فرستاده است، اطمینان دادم که پست هیچ‌وقت چیزی را برنمی‌دارد، چند روز بعد نامه‌ها که همه به‌صورت عادی ارسال‌شده بود به پست رسید و همه را بردم و چک کرد و تشکر کرد، همیشه مردم به پستچی اعتماد دارند پس نباید اشتباه کنیم.

 

 

می‌گویم از خانواده‌تان بگویید: می‌گوید سه دختر دارم که هیچ‌کدام علاقه‌ای به کار اداری نداشتند اگرچه تحصیل‌کرده هستند اما دنبال کار اداری نیستند، یکی لیسانس گرافیک دارد، دیگری روانشناسی بالینی و دختر دیگرم نیز علوم آزمایشگاهی می‌خواند.

با عشق شروع می‌کند از خانواده و همسرش تعریف کردن، به ریکوردر اشاره می‌کند و می‌خواهد که دستم را از روی دکمه ضبط بردارم و تأکید می‌کند: دوست ندارم این چیزها را بنویسید یا ضبط کنید برای خودتان می‌گویم نه فرد دیگری، گاهی از تعریف دخترانش اشک ذوق در چشمانش جمع می‌شود و گاهی با هیجان تعریف می‌کند اما نمی‌خواهد کسی بداند که چقدر عاشق است و چقدر خانواده‌اش را دوست دارد.

می‌گویم مردم به یک پستچی چطور نگاه می‌کنند؟ می‌گوید در وجهه عمومی پستچی شأن پایینی دارد و این برای من قابل‌قبول نیست، من افتخار می‌کردم که پستچی هستم و دلی را شاد می‌کنم، امروز که در حال بسته‌بندی هستم از خوشحالی مردم لذت می‌برم، هر زمانی که کار می‌کنم با عشق و علاقه است، درآمد کمی دارد اما عشق و علاقه زیادی دارد، به مردم عاشقانه خدمت کردم و هرچه از خدا خواستم تا حد معقول برای فراهم‌شده است و خدا را شاکرم.

‌می‌گویم این عشق بعد از بازنشستگی هم شما را رها نکرده است، می‌گوید: من آبان ماه ۷۰ سالم تمام می‌شود، خیلی‌ها می‌گویند تفریح برو و لذت ببر می‌گویم من نمی‌توانم به حقوق بازنشستگی اکتفا کنم برای خرج زندگی از تفریح‌هایم گذشتم و سعی و تلاش می‌کنم و بسته‌بندی پست را انجام می‌دهم تا مخارج و قسط‌ها را بدهم بنابراین از کوشش خودم و توکل به خدا دست برنداشتم و الحمدالله تاکنون لنگ نماندم و محتاج کسی نشدم، معتقدم که آدم باید کار کند و شرمنده نباشد؛ شرمنده خانواده نباشد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: دانستنی ها خواندنی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۰۳۵۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بلینگام: رئال مادرید تمام زندگی من است؛ کاش خاطرات بارسلونا را دوباره زنده کنم

ستاره انگلیسی از این‌که رئال مادرید به او فرصت درخشیدن داده، سپاس‌گزار و قدردان است.

طرفداری | گلزنی در دو دیدار رفت و برگشت مقابل بارسلونا، شیرین‌ترین خاطره جود بلینگام است.

به گزارش مارکا، بدون شک جود بلینگام موثرترین بازیکن در فصل موفق رئال مادرید بوده‌است. در فصلی که رئال از نبود یک مهاجم نوک تراز اول در ترکیب رنج می‌برد، هافبک جوان انگلیسی در نقش بهترین گلزن کهکشانی‌ها ظاهر شد و به تنهایی امتیازات زیادی در مسیر قهرمانی لالیگا، از جمله 6 امتیاز شیرین در دو بازی رفت و برگشت مقابل بارسلونا به حساب کارلو آنچلوتی واریز کرد. این عملکرد فوق‌العاده در حالی به ثبت رسیده که بلینگام 20 ساله اولین فصل حضور خود را در رئال مادرید به پایان می‌رساند، موضوعی که ارزش کار او را بیش از پیش نمایان می‌کند.

جود بلینگام در مصاحبه با لیا ریویه، خبرنگار نزدیک به باشگاه رئال مادرید از تجربه یک سال حضور درخشان در رئال مادرید صحبت کرد که قسمت‌های جذاب آن را در ادامه می‌خوانید:

اهدافت؟

من فقط به اهداف جمعی فکر می‌کنم. بقیه چیزهایی که درباره من می‌گویند، فقط حرف مردم است. من همیشه به هم‌تیمی‌هایی که هر روز با آن‌ها کار می‌کنم، فکر می‌کنم، کسانی که در سختی‌ها کنارم هستند و در لحظات شاد با آن‌ها شادی می‌کنم. اگر یک سال دیگر با هم صحبت کنیم، دوست دارم یک قهرمانی لیگ قهرمانان داشته باشم و در یک نیمه‌نهایی دیگر حاضر باشم.

جامی که دوست داری در رئال ببری؟

احتمالا لیگ قهرمانان. بدیهی است که وقتی بازیکن رئال مادرید هستی، باید لیگ قهرمانان را ببری.

یک فصل تجربه در رئال مادرید؟

رئال مادرید همیشه بالاترین جایگاهی است که می‌توانی در فوتبال آرزو داشته باشی. همیشه سطحی بوده که می‌خواستم و می‌توانستم به آن برسم، اما فکر نمی‌کردم به این سرعت به این‌جا برسم. حالا که اینجا هستم، هر روز برای اینکه می‌توانم نماینده این باشگاه باشم سپاسگزارم. رئال مادرید بخش بزرگی از زندگی من است، در واقع تمام زندگی من است. بازی در رئال همیشه هدف من بوده است.

باید از رئال مادرید برای علاقه‌شان تشکر کنم. بازیکنان بااستعداد زیادی وجود دارند و من افتخار می‌کردم که آن‌ها فکر می‌کردند. من ویژگی‌ها و شخصیت درستی برای جا افتادن در این تیم دارم. وقتی پروژه را به من گفتند، مرا متقاعد کردند. حتی مجبور نبودم به آن فکر کنم.

در رئال مادرید چه چیزی یاد گرفتی؟

در رئال مادرید یاد می‌گیری که اسطوره‌های تاریخ باشگاه را بشناسی. ارزش‌ها و هویت باشگاه بر پایه این اسطوره‌ها بنا شده است که نشان رئال مادرید را قبل از ما با زیبایی حمل می‌کردند. مهم است که میراث و ارزش‌هایی را که آن‌ها پایه‌گذاری کرده‌اند ادامه دهیم و این کاری است که من سعی می‌کنم انجام دهم.

اگر در یک جزیره گیر بیوفتی، دوست داری کدام هم‌تیمی کنارت باشد؟

شوامنی گزینه خوبی است. او باهوش، بامزه و علایق مشابهی با من دارد. او خیلی باهوش است، بنابراین فکر می‌کنم راهی برای نجاتمان پیدا می‌کند. هاهاها.

اگر فقط یک خاطره از دوران فوتبالت را بتوانی زنده کنی، آن خاطره چیست؟

خاطره ال‌کلاسیکو. آن دو گل به بارسلونا.

 

تفریح مورد علاقه‌ات خارج از حیطه فوتبال؟ 

خوابیدن! 

بهترین بازیکنی که کنارش بازی کردی؟ 

مودریچ و کروس. 

از دست ندهید ????????????????????????

بایرلورکوزن رکورد 59 ساله را می‌شکند پاس دیدنی سردار آزمون برابر یوونتوس که با بی‌دقتی گل نشد (فیلم) کلوپ: امیدوارم با هوای بارانی اشک‌هایم را کسی نبیند پالما با ایرانی‌ها فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد

دیگر خبرها

  • روایتی از شوق همه‌جانبه معلم بروجنی در تربیت نسل آینده
  • داماش به دنبال پاک کردن خاطرات تلخ مسجدسلیمان
  • بازدید منتخب مردم قزوین- البرز و آبیک از جاده الموت- تنکابن
  • عرضه روایتی از هشت سال دفاع مقدس در قالب رمان
  • چت‌جی‌پی‌تی حالا دیگر حافظه هم دارد
  • ۲۱ عنوان کتاب در حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رونمایی می‌شود
  • ۵ کتاب شهدای شهرستان بهارستان رونمایی شد
  • بلینگام: رئال مادرید تمام زندگی من است؛ کاش خاطرات بارسلونا را دوباره زنده کنم
  • فیلمبرداری «دست خدا» آغاز شد/ روایتی سینمایی از تصمیم زن عروسک‌فروش
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم